کد مطلب:212644 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:50

ابوحمزه ثمالی
ثمالی، به ضم ث، منسوب به ثماله است. این لقب عوف بن اسلم بود و ثماله شعبه ای است از «ازد» و ثماله باقیمانده ظرف را گویند، و این عشیره را بدان جهت ثماله گفتند كه چون در جنگی شركت كردند، دشمن بیشتر آنان را از بین برد و عده كمی از آن ها باقی ماند.

نامش ثابت، و اسم پدرش دینار و كنیه اش ابوصفیه است. بعضی گفته اند كه او از موالی آل مهلب بوده ولی نجای آن را منكر است. گروهی دیگر او را عربی اصیل و از فامیل «ازد» شمرده اند. بالجمله وی از ثقات سلسله امامیه و از مشایخ اهل كوفه و زهاد آن شهر بوده است. روایاتش نزد علماء و اساطین معتمد و موثق و اخبارش نزد فقها و محدثین مورد قبول است. حتی علمای عامه نیز او را توثیق نموده و از وی روایت می كنند. [1] .

ابوحمزه دارای كتابی در تفسیر قرآن می باشد [2] ، و رساله حقوق حضرت سجاد (ع) [3] و دعای سحر [4] ، از او نقل شده است.

علامه حلی فرموده: بالاتفاق، آن محدث عالیقدر و عالم سعادتمند از محضر حضرات علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام فرائد اخبار و جواهر آثار را به دست آورده و عده ای گویند كه از محضر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز كسب فیض كرده و مؤید این قول، گفته ی فضل بن شاذان و شیخ ابوعمرو كشی است كه از حضرت ثامن الحجج سلام الله علیه روایت كرده اند كه یكی از ثقات گفته: شنیدم از حضرت رضا (ع) كه



[ صفحه 44]



می فرمود: ابوحمزه در زمان خودش مانند سلمان (یا لقمان) بوده، و در خدمت چهار نفر از ما (ائمه) بوده است. [5] .

سید بن طاووس رحمه الله، در كتاب «فرحة الغری»، نقل كرده كه حضرت سجاد (ع) وارد كوفه شد و داخل مسجد كوفه گردید. ابوحمزه كه از زهاد كوفه و مشایخ آن جا بود در مسجد حاضر بود. امام دو ركعت نماز به جا آورد. ابوحمزه گفت: لهجه ای نیكوتر از آن نشنیده بودم، نزدیكش رفتم تا بشنوم چه می گوید، شنیدم می فرمود: «الهی ان كان قد عصیتك فانی قد اطعتك فی احب الاشیاء الیك الا قرار بوحدانیتك منا منك علی لا منامنی علیك...». [6] .

نویسنده گوید: سید رحمه الله، در «فرحة الغری»، همین مقدار از دعا را نقل فرموده و باقی دعا را ذكر نكرده، من احتمال می دهم تتمه دعا همان باشد كه در مفاتیح، در ذیل اعمال ستون هفتم مسجد كوفه آمده است.

... و اطعتك فی احب الاشیاء لك لم اتخذلك ولدا و لم ادع لك شریكا و قد عصیتك فی اشیاء كثیرة علی غیر وجه المكابرة لك و لا الخروج عن عبودیتك و لا الجحود لربوبیتك و لكن اتبعت هوای و ازلنی الشیطان بعد الحجة علی و البیان فان تعذنبی فبذنوبی غیر ظالم لی و ان تعف عنی و ترحمنی فبجودك و كرمك یا كریم اللهم ان ذنوبی لم یبق لها الارجاء عفوك و قد قدمت الة الحرمان فانا اسئلك اللهم ما الا استوجبه و اطلب منك ما لا استحقه اللهم ان تعذبنی فبذنوبی و لم تظلمنی شیئا و ان تغفرلی فخیر راحم انت یا سیدی اللهم انت انت و انا انا انت العواد بالمغفره و انا العواد بالذنوب و انت المتفضل بالحلم و انا العواد بالجهل اللهم فانی اسئلك یا كنز الضعفاء یا عظیم الرجاء یا منقذ الغرقی یا منجی الهلكی یا ممیت الاحیاء یا محیی الموتی انت الله لا اله الا انت انت الذی سجد لك شعاع الشمس و دوی الماء و حفیف الشجر و نور القمر و ظلمة اللیل و ضوء النهار و خفقان الطیر فاسئلك اللهم یا عظیم بحقك علی محمد و اله الصادقین و بحق محمد و اله الصادقین علیك و بحقك علی علی و بحق علی علیك و بحقك علی فاطمة و بحق فاطمه علیك و بحقك علی الحسن و بحق الحسن علیك و بحقك علی الحسین و بحق الحسین علیك فان حقوقهم علیك من افضل انعامك علیهم و بالشان



[ صفحه 45]



الذی لك عندهم و بالشان الذی لهم عندك صل علیهم یا رب صلواة دائمة منتهی رضاك و اغفرلی بهم الذنوب التی بینی و بینك و ارض عنی خلقك و اتمم علی نعمتك كما اتممتها علی آبائی من قبل و لا تجعل لاحد من المخلوقین علی فیها امتنانا و امنن علی كما مننت علی آبائی من قبل یا كهیعص اللهم كما صلیت علی محمد و اله فاستجب لی دعائی فیما سئلت یا كریم یا كریم یا كریم. [7] .

مرحوم پدرم، قدس سره، در سفینة البحار می گوید: در روایت دیگر، ابوحمزه گفته:



[ صفحه 46]



روزی در مسجد كوفه در كنار ستون هفتم نشسته بودم، ناگاه مردی از در «كنده» وارد شد. دیدم او را از همه نیكو روی تر و خوشبوتر و لباسش پاكیزه تر، عمامه ای بر سر داشت و قبایی به تن كرده و روپوشی (مثل جبه) روی قبا پوشیده بود و نعلین عربی در پا داشت. نعلینش را از پا بیرون كرد و در كنار ستون هفتم ایستاد و دستهایش را تا برابر گوشش بالا برد و پس از گفتن تكبیر دست ها را پایین آورد. پس از تكبیر او، گویی كه موهای بدنم راست شد. سپس چهار ركعت نماز نیكویی به جا آورد. و پس از آن شروع به خواندن این دعا نمود: الهی ان كان قد عصیتك....

آن گاه برخاست و رفت. من از عقبش رفتم تا به مناخ كوفه كه توقفگاه شتران بود رسیدم، دیدم، غلام سیاهی دو شتر همراه دارد، پرسیدم، این مرد كیست؟ گفت: «او یخفی علیك شمائله»، او را نشناختی؟ گفتم: نه. گفت: او علی بن الحسین (ع) است.

ابوحمزه گوید: خود را بر قدمهایش افكندم و پایش را بوسیدم. آن جناب با دست خود سرم را بلند كرد و فرمود: سجود نشاید مگر برای خدای عزوجل. گفتم: یا ابن رسول الله! برای چه به اینجا آمده ای؟ فرمود: برای نماز در مسجد كوفه؛ و اگر مردم بدانند نماز در این مسجد چه فضیلتی دارد، به سوی آن بیایند، اگر چه به روش كودكان خود را به زمین كشند (هر چند راه رفتن برایشان در نهایت سختی باشد). پس فرمود: آیا میل داری كه، با من قبر جدم علی بن ابیطالب علیه السلام را زیارت كنی؟ گفتم: بلی، حركت كرد و من در سایه ی ناقه او بودم و حدیث می كرد مرا تا به غریین رسیدیم، و آن بقعه ای سفید بود كه نور از آن می درخشید. [8] حضرت از شتر خویش پیاده شد و دو طرف گونه خود را بر آن زمین گذاشت و فرمود: ای اباحمزه! اینجا قبر جدم علی بن ابیطالب علیه السلام است. پس زیارت كرد آن حضرت را به زیارتی كه اول آن این گونه شروع می شود:

«السلام علی اسم الله الرضی و نور وجهه المضیی ء». سپس با قبر مطهر وداع نمود و به سوی مدینه مراجعت كرد و من به كوفه برگشتم. [9] .



[ صفحه 47]



از این روایت استفاده می گردد كه ابوحمزه تا آن روز كه در ملازمت امام چهارم (ع) به زیارت قبر مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) مشرف شد، بر آن تربت پاك مطلع نبوده و شاید اكثر شیعیان كوفه هم آگاه نبوده اند. و الا به زیارت حضرت مشرف می شدند. شاید علت اختفای قبر، همان وصیتی باشد كه خود حضرت به امام حسن (ع) فرمودند كه قبر مرا مخفی كن؛ چون حضرت آگاه بود كه ملاعین خواجر و بنی امیه اگر بر جسد مطهرش دست می یافتند، ممكن بود به بدن آسیبی وارد سازند.


[1] رجال نجاشي، ص 83 - الامام الصادق، محمد حسين مظفر، ج 2، ص 148.

[2] فهرست ابن النديم، كتب تصنيف يافته در تفسير قرآن، ص 50 - رجال نجاشي، ص 83.

ابوحمزه، كتب ديگري همچون: «كتاب النوادر» و «كتاب الزهد» دارد. (مؤلفوا الشيعه، ص 35).

[3] وسائل الشيعه، ج 11، ص 131.

[4] مصباح المتهجد، ص 524 - مؤلفوالشيعه، ص 35 - مفاتيح الجنان، باب دوم، فصل سوم، قسم سوم.

[5] خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 16.

[6] بارالها، اگر نافرماني ات كرده ام، در عوض در محوبترين چيزها در نظرت، اطاعتت نموده ام، و آن اقرار به وحدانيت تو است، از باب منت گذاري تو بر من، نه منتي از من بر تو... (فرحة الغري، باب 4، ص 36).

[7] در محبوبترين چيزها در نزد تو كه همانا در نظر نگرفتن فرزندي براي تو و نخواندن شريكي برايت بوده است فرمانبرداري ات كرده ام و در موارد بسيار نافرماني ات كرده ام اما نه از روي سركشي و عنادورزي و بيرون رفتن از بندگي ات و انكار مقام پروردگاري ات بكله پيروي هواي نفسم را نمودم و شيطان هم پس از دليل و بيانت بر من، مرا لغزاند، اگر كيفرم نمايي، به واسطه گناهانم مي باشد و تو ستمي بر من نكرده اي و اگر بگذري و به من ترحم كني به واسطه بخشش و بزرگواري تو است. خدايا به راستي براي گناهانم چيزي جز همان اميد گذشت تو چيزي نمانده و من ابراز محروميت را تقديم كردم. خدايا پس من از تو مي خواهم آن چه را كه مستحقش نيستم، و طلب مي كنم چيزي را كه سزاوارش نمي باشم. خدايا اگر عذابم نمايي به خاطر گناهانم مي باشد و اگر بيامرزي ام پس تو بهترين رحم كننده اي. اي آقاي من. خدايا تو، تويي و من همان. تويي كه هميشه به آمرزش باز گردي و منم كه همواره به گناه بازگردم. تويي فزون بخش از سر بردباري و منم بازگردنده به ناداني. خدايا از تو مي خواهم؛ اي گنج ناتوانان، اي بزرگ مايه اميد، اي نجات بخش غريقان، اي منجي هلاك شدگان، اي ميراننده ي زندگان، اي زنده كننده ي مردگان، تويي خدايي كه جز تو معبودي نيست، تويي كه تابش آفتاب و بانگ آب و صداي به هم خوردن درختان و نور مهتاب و تاريكي شب و روشنايي روز و صداي بال پرندگان برايت سجده كرد. پس از تو مي خواهم اي خداي بزرگ به حقي كه بر محمد و آل راستگويش داري و به حقي كه محمد و آل راستگويش بر تو دارند و به حق تو بر علي و به حق علي بر تو به حق تو بر فاطمه و به حق فاطمه بر تو و به حق تو بر حسن و به حق حسن بر تو و به حق تو بر حسين و به حق حسين بر تو، زيرا كه حقوق آنان بر تو از برترين نعمت بخشي تو بر ايشان است؛ و به حق آن شأني كه تو در پيش ايشان داري و بدان منزلتي كه آنان نزد تو دارند، پروردگارا درود فرست بر ايشان درودي هميشگي تا نهايت خشنوديت و به خاطر ايشان بيامرز برايم گناهاني كه ميان من و تو است؛ و خلقت را از من راضي گردان و نعمتت را بر من تمام كن، همچنان كه بر پدرانم پيش از اين تمام گرداندي، و قرار مده براي هيچ يك از آفريدگانت در اين باره بر من منتي؛ و منت بنه بر من همچنان كه منت نهادي بر پدرانم پيش از اين. اي كهيعص، بارالها، همانطور كه بر محمد و آلش درود فرستي پس دعاي مرا درباره آن چه از تو درخواست نموده ام مستجاب گردان، اي بزرگوار، اي كريم، اي كريم!.

[8] سيد بن طاووس در كتاب «فرحة الغري» فرموده كه ابوعبدالله محمد بن علي بن الحسن بن عبدالرحمن علوي حسيني در كتاب فضل كوفه، از عقبة بن علقمه ابي الحبوب روايت كرده كه اميرالمؤمنين (ع) ما بين كوفه و خورنق را تا حيره از دهقانان به چهل هزار درهم خريداري كرد. به آن حضرت عرض شد كه اين زمين را به اين مبلغ خريدي در حالي كه در اينجا چيزي نمي رويد و درختي سبز نمي شود. فرمود: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه از پشت كوفه هفتاد هزار نفر محشور مي شوند كه (از شدت خوبي) بدون حساب به بهشت وارد خواهند شد، خواستم آن جمعيت از ملك من محشور گردند و آن حضرت بنابراين در ملك خودش كه غريين (نجف حاليه) باشد مدفون شده، سلام الله عليه.

[9] سفينة البحار، ج 1، ص 340.